انتخاب همنشین و گزیدن دوست نکته ای بسیار مهم است چرا که به مرور زمان،طینت و خلق و خو دوست به فرد منتقل می شود و این امر موضوعی است غیر قابل انکار توجه شما را به اشعار زیر در این زمینه جلب می نمایم:
گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
كه از بوی دلآویز تو مستم
بگفتا من گِلی ناچیز بودم
ولیكن مدتی با گُل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم .
شعر بهار:
شبی در محفلی با آه و سوزی شنید ستم ز مرد پاره دوزی
چنین می گفت با پیر عجوزی گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست مخدومی به دستم
گرفتم آن گل و کردم خمیری خمیری نرم و نیکو چون حریری
معطر بود و خوب و دلپذیری بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دل آویز تو مستم
همه گلهای عالم آزمودم ندیدم چون تو و عبرت نمودم
چو گل بشنید این گفت و شنودم بگفتا من گلی ناچیز بودم
و لیکن مدتی با گل نشستم
گل اندر زیر پا گسترده پر کرد مرا با همنشینی مفتخر کرد
چو عمرم مدتی با گل گذر کرد کمال همنشین در من اثر کرد
و گرنه من همان خاکم که هستم
گاهنامه رنگارنگ دوست ,همنشین ,ناچیز بودم ,روزی رسید ,گزیدن دوست ,انتخاب همنشین منبع
درباره این سایت